نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن
همیشه به دنبال فرصت هایی باشید که آموزش بیشتری ببینید و پیشرفت کنید .جک کانفیلد
نظام آموزشی ایران در قرن نوزدهم ضعف های بسیاری داشت و برخی دولت مردانی که حکومت را در دست داشتند ترجیح می دادند که بر مردمی بی سواد و نادان حکومت کنند و اصرار داشتند که آموزش برای آنها لازم نیست و بهتر است در جهل و ناآگاهی زندگی کنند .
ایران مدرن ،مفهومی است که گذر از جامعه سنتی در قرن نوزدهم و بیستم ،تغییرات عمیق در حوزه آموزش که منجر به مدرنیزاسیون یا غربی شدن و یا در جهت توسعه یافتن می باشد ، در بر دارد ،ودر زمینه سیاسی و امور اجتماعی و اقتصادی ،مدیریتی و فکری تاثیراتی را به همراه داشت .
اصطلاح آموزش از نظر کسانی که به مفهوم ذهنی آن می پردازند " ارزش بار " است .در تعریف توصیفی آموزش را به" هر آنچه برای شکل دهی به هستی انسان مدد می رساند" در هر زمان می دانند. تحصیل و تدریس در تعریف توصیفی " کار عاملان مشخص و ویژه ای همچون معلم و مدرسه است که احتمالا خود را به طور دائمی وقف کار آموزش و یادگیری کرده اند "
تعریف توسعه نیز مانند آموزش در تعریف توصیفی و ذهنی " به هر نوع تغییرات متوالی در طول زمان که از مرحله ماقبل خود بهتر باشد، گویند .
اصطلاح توسعه در اینجا مربوط به فرایند تغییر در زندگی اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی است که با افزایش پیوندها با غرب به عنوان الگو ،پدید آمده است .
برخی جامعه شناسان اصطلاحات "توسعه" "تغییر" و "مدرنیزاسیون "را به جای یکدیگر به کار می برند .
نویسندگان نیمه اول قرن نوزدهم آغار تاثیر غرب می دانند .
سال ۱۲۳۰ افتتاح دارالفنون آغاز "آموزش جدید " و افتتاح برخی مدارس متوسطه می باشد .
مطالعه آموزش عالی موضوع محوری کتاب با اعزام اولین دانشجویان ایرانی به اروپا در ابتدای قرن نوزدهم آغاز می گردد.
در این نوشته میخوانیم که دوره های آموزش در ایران و جست و جوی دانش و طلب علم در میان زنان و مردان به چه صورت انجام می گرفته است .
مفهوم دانش اهمیتی در تمدن اسلامی دارد که نسبت به تمدن های دیگر بی مانند است .
در توسعه دوره قاچاریه دو پایه وجود داشت یکی زوال وضعیت داخلی ایران و دومی روابط رو به گسترش با غرب .
غرب در آن زمان هم نیروی تحول خواهی و الگوی تقلید در ایران و امپراتوری نیمه مستقل عثمانی بود .
علمایی که رهبری دوم رو داشتند با هر نوع تغییری مخالف بودند و در برابر غربی ها مقاومت میکردند .
عاطفه نیرومند دینی بسیاری از مردم و حق اجتهاد داده شده، به علما قدرت آنها رو افزایش می داد .
تحلیل رضا قلی
هدایت آن دوره " احکام علما بر فرامین شاه رجحان یافته است "
اگر شاه با علما مخالفت میکرد مردم سلطنتش را نابود می کردند .
یک روشنفکر ایرانی در اواخر قرن نوزدهم مقاومت در برابر تغییر را چنین بیان کرده است " حاکمان کشور ما وظیفه شرعی خود می دانند که با هر ایده ای که از غرب می آید مخالفت کنند "
شاه قاچار و شاهزادگان ،درباریان متنفذ ،اعیان و برجستگان و اشرافی هم با تغییر مخالفت می کردند . متنفذترین گروه در میان نخبگان هزار فامیل نام داشتند و قدرت عظیمی برخوردار بودند و تغییر رو تهدیدی برای منافع و جایگاهشان می دانستند .
تحرک مردم بسیار کم بود و اکثرا در همان طبقه باقی می ماندند که در آن متولد شده بودند .
موریر می نویسد " هیچ کس از جایگاه شایسته خود و آداب و رسوم متعلق به آن منصب آگاه نیستند "
با گذشت زمان در طول قرن نوزدهم ،مسیرهایی برای نفوذ ایده های جدید باز شد این روند در ایران و امپراتوری عثمانی و مصر به علت آگاهی ایجاد نشد، بلکه دستاورد واقعیت های بین المللی و سیاسی به ویژه نظامی بود .
از طرفی ضعف ایران خواهان تقلید از غرب و در حوژه الگوی نظامی بود .
شکست در جنگ های مقابل روسیه و معاهدات خفت بار گلستان و ترکمنچای ،همچون معاهدات کارلوویتز و پاساروویتز، برای امپراتوری عثمانی _ بیداری ایرانیان نسبت به غرب بود .
در نتیجه ایران برای آموختن نظامی گری جدید به سوی اروپا رفت .
مرحله بعدی دیپلماسی بود .اولین ماموریت دیپلماسی ۱۱۸۸ ایران و لندن آغاز شد .دیپلمات و همکارانش با زندگی طولانی مدت در اروپا و فرهنگ و زبان آشنا شدند.
این کار دیپلمات ها با ورود اولین دانشجویان در سال ۱۱۹۰ به اروپا، دنبال شد .
تقدیر از آموزش غرب به عنوان ضرورت برای پیشرفت و آزادی در میانه قرن نوزدهم در میان روشنفکران مسلمان فراگیر شد .
به علت محیط مذهبی رایج و تربیت سنتی خود ،این متفکران به دنبال تطبیق ایده های غربی با اسلام بودند .
ناظم الدوله ملکم خان پیشنهاد کرد که اصلاح طلبان نوآوری خود را باید به زبان اصطلاحات اسلامی بیان کنند و این چنین باعث پذیرش آنان در مردم شوند و رویکرد خود را "اصلاح اسلام" نامید ،که
یاد آور" مدرنیسم اسلامی " محمد عبده بود .
ملکم در پاریس درس خواند و با تفکر و سبک زندگی در پاریس آشنا شد .
جعفر اسحاق بیان کرد:
" اهل علم مخلوقات برتر پروردگارند " و اعتقاد داشت علم مهمتر از پرستش است .
نظام سنتی مدارس مذهبی به علت ناتوانی در مقابل مشکلات به دو علت نقد کردند اول به علت ترویج خرافات و دوم به علت نالایق بودن .
خاندان ممتاز مدعی مناصب سیاسی و اداری می شدند .
ناصرالدین شاه نقل میکند:
" من میخواهم درباریانم آن چنان بی سواد و نفهم و نادان باشند که حتی نتوانند بگویند بروکسل شهر است یا گل کلم.
"مکتب ها و مدرسه ها برآموزش قرآن و اسلام ،و برخی داستان های فارسی و سلوک اخلاقی متمرکز بود .روش آموزش طوطی وار بود و سوال پرسیدن دلسرد کننده می کرد .
نامه ای که ناصرالملک به آیت الله طباطبایی می نگارد ،از حیث سبک و محتوا نسبت به نقد های رایج منحصر به فرد بود و علما را به علت سومدیریت آموزشی سرزنش میکند و می نویسد " ما در ایران امروز هزاران مدرسه داریم ...اما همه آنها روی هم یک دینار هم نمی ارزد "
اولین دانشجو در خارج
اعزام دانشجو به دانشگاه اروپا ۱۱۹۰ آغاز شد .
هیت علمی اعزامی خارجی انگلیسی که در صدر آنها هارفورد جونز بود ،به نتیجه رسید ،که دو ایرانی برای تحصیل به لندن رفتند ،حاجی بابا افشار برای آموختن طب و محمد کاظم برای آموختن نقشه کشی فنی .
دومین دوره اعزام دانشجو که با فرمان محمد شاه پنج دانشجو در سال ۱۲۲۴به فرانسه فرستاده شد .
دوره سوم با اولین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه سه دانشجو در سال ۱۲۳۵ به فرانسه فرستاده شد .
رشته تحصیلی دانشجویانی که بورس دولتی گرفته بودند مستقیما توسط دربار و با توجه به نیاز به نیروی انسانی حرفه ای تعیین می شد ،و بیشتر به آموزش نظامی و امور مفید برای ارتش همچون مهندسی و ریاضیات بود .
فارغ التحصیلان دارلفنون که در میانه قرن اعزام شدند در مقایسه با ورودی های معمول دانشگاههای اروپایی ضعف هایی داشتند ولی بسیار آماده تر بودند .
فقط مهارت های فارغ التحصیلان خارجی نبود که ارزشمندی آنها رو ثابت میکرد،شوق آنها نسبت به علوم و فناوری غربی و کنجکاوی آنها نسبت به کاوشگران اروپا همراه بود .
فارغ التحصیلان بازگشته مناصب سیاسی،دیپلماتیک و دولتی را به کار در حرفه تخصصی خود ترجیح می دادند و از ارتباطات شخصی برای گرفتن مقام های اجرایی و سیاسی استفاده می کردند .
دارلفنون اولین موسسه جدید یادگیری در سال ۱۲۳۰ تاسیس شد .هدف آن فرستادن دانشجویان به اروپا ،دستیابی به فناوری غربی برای ایرانیان بود .
دارلفنون به سبک پلی تکنیک طراحی شده بود تا علوم و فنون غربی را به نوجوانان طبقه بالا بیاموزد .
امیرکبیر آغاز گر دارلفنون بود و از قبل با الگوی مدارس روسیه و کالج فنی سن پترزبورگ و در استانبول مکتب علوم حربیه ( علوم نظامی ) قرار گرفته بود .
امیرکبیر به علت مخارج سنگین تحصیل در دانشگاههای غربی ،تلاش می کرد که دارلفنون همان فواید را داشته باشد .
امیرکبیر ،معلمان اتریشی و ایتالیایی و فرانسوی را استخدام کرد و عقیده داشت که معلم باید "تا جای ممکن از دخالت در امور سیاسی" بپرهیزد .
صدای مخالفت با دارلفنون و در اصل با آموزش مدرن ،بخصوص از جانب علما برخاست ،شاه که با شور و اشتیاق از دارلفنون، حمایت میکرد و حتی مدارک دانشجویان را شاه می داد ،کم کم دلسرد کرد.
نقش دارلفنون در ساخت ایران مدرن چی بود ؟
۱_ اولین نهاد کشور بود که با اعتراض علما در کشور بنیان گذاشت .
۲_ دارلفنون طبقه عظیمی از ایرانیان متخصص آشنا به فرهنگ و زبان های اروپایی تربیت کرد که با توجه به جایگاه عالی که آنها به دست اوردند ،فارغ التحصیلان آن نقش بسیار مهمی در فرآبند کلی تغییر و اصلاح ایران ایفا کردند .
۳_ فارغ اتحصیلان خود آموزش مدرن را تقویت کردند ،چه با ترویج عقایدشان و چه با تاسیس و هدایت مدارس جدید .
۴_ دارلفنون خود به تنهایی یک مرکز فرهنگی بود که سخنرانی ها و مباحثات عمومی را برگزار می کرد.
جدال بر سر آموزش مدرن در نهایت به یک تضاد فرهنگی بدل شد .علما به حکومت فشار می آوردند که از حمایت مدارس جدید دست بکشد .مدیران و کادر مدارس را تهدید می کردند و دانش آموزان و خانواده های آنها را زیر فشار می گذاشتند .روحانیون کوشیدند که دیدگاه شاه را نسبت به آموزش جدید تغییر دهند .در رساله ای که در ۱۲۷۶ تسلیم شاه شد ،آقا حسین موسوی استدلال می کند که مدارس جدید نه تنها در راستای ریشه کنی اسلام می کوشند ،بلکه فلسفه های سیاسی جدیدی را طرح می کنند که به زودی نظام سیاسی را تهدید خواهد کرد .
در نهایت، آموزش جدید بر مخالفت علما فائق آمدند .و عمده ترین رخنه تاریخ آموزش جدید بود که به ویژه با حمایت فارغ التحصیلان خارجی یا دارلفنون و تاسیس مدارس جدیدی که دانش آموزانی بهتر از قبل را برای تحصیلات عالیه تربیت می کرد ،به کلی سپری شد.
چنانچه گفتیم افراد در حوزه تخصص خود مشغول به فعالیت نبودند و پژوهش خاصی انجام ندادند ،وبه سیاست و ارتش پیوستند .
تاثیر اروپا بر نخستین دانشجویان در سفرنامه میرزا صالح شیرازی است .میرزا صالح شیرازی بر خواندن علوم انسانی پافشاری می کرد، زیرا عمق تجربه اروپایی و تاثیر ژرف آن بر افکار و رفتار یک جوان را رویت کرده بود، او توصیف مفصلی از لندن ،از تاریخ انگلیس ،از زندگی روزمره آنجا ،نمایش های اپرا ،مطبوعات ،اختلافات طبقاتی ،روابط بین زن ها و مردها و بسیاری جزییات درباره آموزش دانشجویان ایرانی و رابطه آنها با میزبانانشان ارائه کرده است .او تاثیرات خود درباره نظام سیاسی ،آزادی فردی ،دین و دولت و نظام آموزشی را برجسته کرده است .
آزادی سیاسی توجه شیرازی را به خود جلب کرده بود که او انگلیس را ولایت آزادی می نامد و از واژگان جدید برای توصیف آن استفاده می کند . اشاره به قانونی که تا هیچ کس محاکمه نشده مجازات نشود .او نظام سیاسی را ترسیم می کند .از تفکیک قوا سخن می گوید و می کوشد به طور جامع برای مردم روشن کند که نمایندگانشان را خود انتخاب کنند و از این طریق مسئولیت سرنوشت خویش را به عهده بگیرند .
نام اولین نویسندگان روزنامه ها،اسم فارغ التحصیلان علوم اروپایی مثل شیرازی و میرزا رضا مهندس ،و میرزا رضا افشار به چشم می خورد .
روزنامه هایی هم بودن که به منظور توسعه سیاسی نوشته می شد ،و قدم هایی برای اصلاح و بالاتر از همه مشروطیت بر می داشتتد .مهم ترین روزنامه قانون ملکم بود .و روزنامه اختر که اولین بار در استانبول در ۱۲۵۵ منتشر شد ،حبل المتین چاپ کلکته (۱۲۷۲) ،و ثریا و پرورش چاپ قاهره ( در دهه ۱۲۷۰) .
تایمز(۱۱ تیر ۱۲۸۷) مطبوعات ایران را خطرناک خواند و نوشت :
"در بهترین حالت مطبوعات آزاد فارسی به سطوح بالایی دست یافته است ودر بدترین اشکال آن ،از روزنامه های معین فرانسوی ،انگلیسی و آمریکایی برتر است ."
شاید اغراق آمیز باشد ولی واضح بود که مطبوعات فارسی چاپ خارج در مقطع مشروطه هم از نطر تیراژ و محتوا غنی بوده ،و هم تاثیر به سزایی بر مخاطب گذاشتند .
تاثیر ادبیات و فرهنگ فرانسوی غالب بود .فهرست ( بخشی و ناقص ) براون از کتاب های فارسی متتشر شده پیش از انقلاب مشروطه ،۱۶۲ عنوان نظامی بود و بقیه عبارت بودند از برخی جزوات آموزشی زبان خارجه ،کتاب های درسی پزشکی ،چهار زندگینامه رهبران مسلمان ،ده سفرنامه به غرب ،آثار کلاسیک اروپایی ،ده تاریخ ایران ،و بالغ از بیست ترجمه از آثار تاریخ غرب : زندگینامه ناپلئون ،نیکولاس اول ،فردریک کبیر ،ویلیام اول ،لویی پانزدهم و داستان های کوتاهی از روم ،آتن ،فرانسه ،روسیه و آلمان .
برخی از اینها به فرمان شاه و برای تجلیل سلطنت ترجمه شده بود و گاهی به طور سهوی به علت مقایسه شاهان با برخی از مشهورترین پادشاهان، ترجمه ها در تضعیف سلطنت قاچار نقش داشت .
توانایی روشنفکران برای نزدیک شدن به عموم مردم و آشنا کردن آنها با مباحث خود بسیار محدود بود .فقدان خواننده برای کتاب ها و آثار وجود داشت .
سهم اصلی روشنفکران نفوذشان در دیدگاههای طبقه بالا و سران تشکیلات سیاسی بود و نه در توده مردم .دوره که مورد بحث قرار خواهد گرفت از تصویب مشروطیت در ۱۲۸۵ تا کودتای ۱۲۹۹ _ دوره گذر از حاکمیت قاجارها به پهلوی هاس .
انقلاب مشروطه رژیم قاجاری را تضعیف کرد و بحران اقتصادی هم در آن نقش داشت .
سومدیریت قاجارها وضعیتی به بار اورد که مشاور مالی آمریکا در امور ایران ،مورگان و.شوستر آن را ( خفه شدن ایران ) نامید .آشوب داخلی کشور در جنگ جهانی اول هم نیز به فشار و اضطراب اجتماعی افزود و کشور بی ثبات شد .
این دوره همچنین لیبرالیسم نسبی هم بود .
پیش از انقلاب مشروطه اهمیت تاسیس مدارس جدید را به دوره ابتدایی تعمیم دادند .
از نظر قانون مشروطه تاسیس مدارس و آموزش اجباری باید توسط وزارت معارف و تنظیم و اجرا گردد.
با توجه به معرفی یک برنامه درسی واحد و سراسری ،دو دیدگاه مخالف در مجلس حضور داشت .استدلال می کردند که وحدت برنامه آموزشی میتواند عامل مهمی در ایجاد وحدت ملی باشد و باعث پیشرفت سطح آموزش خواهد شد .
بند هفده وزاتخانه را موظف می کند که مطالعات اسلامی را در برنامه درسی بگنجاند و آن را برای عقب زدن کتاب های درسی ای که با دین در تضادند ،تقویت کندو بند هیجده تصریح می کند که استخدام عمومی تنها به روی کسانی باز است که از مدارس با نمره مورد قبول در امتحان نهایی فارغ التحصیل شوند .
قانون دیگر در ۱۲۹۹ تصویب شد ،تشکیل شورای عالی آموزش بود برای تقویت و اجباری سازی آموزش و استخدام معلمان و اعزام دانشجو به خارج کشور و ارزیابی مدارک آنها.
تحصیل در خارج از کشور به سرعت افزایش یافت شاه هم آموزش عالی را به رسمیت شناخت در سال ۱۲۹۰ برای اعزام سریع سی دانشجو به اروپا با هزینه دولتی تصویب شد .اگر چه قانون رشته های دانشجویان را تعیین کرده بود ولی هیچ همبستگی بین رشته های تحصیلی و شغل آتی دانشجویان وجود نداشت .
آموزش پزشکی و قانون طبابت در سال ۱۲۹۰ با مشروطه کردن طبابت به کسب آموزش مدرن پزشکی تاثیر زیادی در ایران داشت .طب به طور سنتی زیر نظر یک پزشک در بیمارستان آموخته می شد .
در واقع دوران مشروطه برخی دستاوردهای مهم را به نام خود ثبت کرده است .اهداف مهم نظام آموزشی تعریف شدند و به صورت قانون در آمدند .در دو دوره پس از کودتایی که رضا خان را در اسفند ۱۲۹۹ به قدرت رساند تا خلع و تبعید وی در شهریور ۱۳۲۰ دوره ای از ثبات سیاسی ،حکمرانی مقتدرانه و مدرنیزاسیون مفرط بود .در جامعه اخلاقی ناهمگون ایران ترکیبی از تنش های اجتماعی ،فلاکت اقتصادی و حمایت بیگانگان عموما این آشفتگی را تشدید کرده است . جنگ هم باعث مشکلات اقتصادی وترک روستاها شد .
رضاشاه تمام قدرت را در دستانش متمرکز کرد و حتی مجلس نمیتوانست خللی در آن ایجاد کند .رضاشاه بیشتر از آنچه که اسلام ستیز باشد روحانی ستیز بود و رضاشاه در آرزوی تبعید ایران به دولت _ ملتی در معنای مدرن و غربی آن بود .
رهبران آموزشی و روشنفکران از آموزش و سیاستگذاری آن دفاع می کردند، شاه الهام بخش همه طرفداران پیشرفت آموزشی بود .
شاه اعتقاد داشت جوانان باید درس بخوانند و بر جامعه متمرکز باشند .
شاه فرصت های زیادی برای بیان دیدگاه ها یش داشت مثلا در ۱۳۰۷ در مراسمی برای دانشجویانی که قرار بود به اروپا فرستاده شوند گفت آنها باید خدمت به وطن را فرا گیرند و تا زمان بازگشت باید باید این خدمت را آرمان نهایی خود بدانند.رویکرد شاه توسط بسیاری از سیاستمداران، آموزشی حمایت شد.آموزش "ارزش های ملی " نسبتا پدیده جدیدی بود .جنبش های آزادی خواهانه ملی ( درلهستان ،چکسلواکی ،و کشورهای بالکان ) یا با وحدت ملی ( آلمان ،ایتالیا ) توسعه یافت.رضاخان آموزش برای حفظ وحدت به آموزش برای جوانان اهمیت بسیاری می داد.
در سال ۱۳۰۴ اداره آموزش عمومی در وزارت فرهنگ برای نظارت بر پیاده سازی و اجرای آن تشکیل شد ،و قدم بعدی کتاب های درسی استاندارد برای همه مناطق در ۱۳۰۷ بود .
در سال ۱۳۱۸ یک مجموعه کتاب درسی و جدید در تمام رشته ها و در تمام پایه ها ی ابتدایی و متوسطه چاپ شد .
آموزش بزرگسالان از دوره مشروطه آغاز شده بود .
وزارت فرهنگ ۱۳۱۶ برای "تربیت معنوی " عموم مردم تشکیل یافت .این اداره به منظور ایجاد سخنرانی ها درباره تاریخ و ادبیات ،علوم اجتماعی و "مدرنیسم ،ناسیونالیسم ،وفاداری به سلطنت و پیشرفت های عمده به کشور ایجاد شده بود .
موزه باستان شناسی و فرهنگستان هنر تاسیس شد و بسیاری از اشعار دوره اسلامی در راستای غرور ملی بر پا می شدند .شعر اهمیت خاصی در کتاب درسی داشت .رضاشاه گسترش آموزش ،را کاهش وابستگی به کشورهای بیگانه میدانست .
تغییر در سبک زندگی سنتی و حذف تاثیر روحانیون و محدود کردن قدرت آنها سکولاریزاسیون معنا دارد .سکولاریزاسیون در کشورهای اسلامی خاور میانه از نیمه دوم قرن نوزدهم آشکار شد : در مصر ،ایران ،حکومت عثمانی .در قرن بیستم و دوره آتاتورک ،سکولاریزاسیون در ترکیه به اوج رسید .سیاست های رضاخان در مقایسه با آتاتورک قاطع به نظر نمی رسید .ترکیه ارتباطات نزدیکی با غرب برقرار کرد.ضربه امپراطوری در طول جنگ که جی .تالمون " گسست تاریخی "نامیده بود به وجود آورد که جنبش های تمامیت طلب و پذیرش ایده های جدید ایجاد شد .رضاشاه از ایجاد برخورداری از قدرت مطلقه و جبهه ایدلوژیک علیه اسلام ترسی نداشت .رضاشاه از قدرت روحانیون مطلع بود و می دانست آنها با اصلاحاتش مخالفت می کنند .در این رابطه رژیم برای رسیدن به اهدافش اقدام به کاهش تعداد طلاب مکتب ها و کلاس های درس مطالعات اسلامی را آغاز کرد .تلاش های زیادی برای کاهش طلاب ایجاد شد که خدمت اجباری ۱۳۰۴ قانون سربازی را برای طلاب لغو نکرد .این کار نارضایتی زیادی در محافل حوزوی ایجاد کرد در قم توسط آیت الله حاج آقا نورالله و از اصفهان به اوج رسید .در نهایت ۱۳۱۷ قانون طلاب، خدمت سربازی طلاب لغو شد.
تحول آموزش سنتی به جدید که از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد شتاب بیشتری گرفت .رضاشاه مطالعات دینی را در مدارس محدود می کرد .در قلمرو اسلام،سکولار شدن ،غربی شدن و اخذ ایده های غربی و یک سبک زندگی غربی را در خود دارد . تمایل به غربی شده در تمام سیاست آموزشی رضا شاه دیده می شد .یک هدف ویژه سیاستگذاری های آموزشی تشویق دختران در حضور در تمام مقاطع ( تغییر جایگاه زن ) بود . به منظور تکامل و جایگاه زنان در دی ۱۳۱۴ ، در مراسمی در کالج تربیت معلمان ،اعلام به کشف حجاب شد .
کانون بانوان بعد از بازگشت شاه از ترکیه به ایران تاسیس شد و سهم مهمی در تحصیل بانوان داشت .فلسفه آموزشی حول مضامین معین آموزش یا پرورش دور میزد .معنای ریشه شناسی ( اتیمولوژیک ) آموزش یا تعلیم ،انتقال دانش است .
در نظر شاه پرورش صحیح باید به او در تحقق اهدافش کمک کند .در آموزش توافق بر الویت فنی و حرفه ای بر آموزش سخت گیرانه وجود داشت .رضاشاه برای کار یدی ارزش زیادی قائل بود و چند مدرسه فنی حرفه ای راه اندازی شد .
اولویت به آموزش ابتدایی هم داده شد و همچنین تحصیل کردن افراد فقیر ،که راهی برای از میان برداشتن شکاف طبقاتی بود .در ۱۳۱۵ وزیر آموزش ،با رضایت اعلام کرد که بیشتر از گذشته جوانان به مدارس راه یافتند .شکست رضاشاه برای یکسری اصلاحات برای آموزش جدید ،راه موفقیت های بزرگتر او را بست .با این همه دستاورد های مهم در بلند مدت حاصل شده بود .مدارس ابتدایی سنتی جای خود را به آموزش جدید داد .
تا زمان تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ حکومت برای رفع نیاز به افراد متخصص ،دانشجویان را به تحصیل در خارج تشویق می کرد .
دولت هزینه ها و اقامت آنها رو قبول می کرد و رشته هایی که باید درس بخونند رو معین می کرد .دو نفر از دانشجویانی که برای تحصیل خارج فرستاده شدند،غلام حسین صدیقی و محمود مهدوی بودند شاه اصرار داشت شاه زادگان در مدارس اروپایی تحصیل کنند .بزرگترین هیت فرستاده به خارج ۶۴۹ نفر بودند .
مسئولین از آثار منفی تحصیل در خارج کشور آگاه بودند .عطاالله روحی ،و رفیع در ۱۳۰۷ مدعی شدند که (( جو و شرایط اروپا )) به گونه ای است که(( دانشجویان ما چندان چیزی یاد نمی گیرند و تنها شخصیتشان مسموم می شود))
در بین دانشجویانی که برای تحصیل به خارج اعزام شدند تنها چند نفر بودند که از استان های دیگر باشد و دلیلش این بود که باعث کاهش شکاف اجتماعی شوند و مدرنیزاسیون کل کشور مدد می رساند .اکثرا آزمون های رقابتی در پابیخت بر گزار می شد .و آنها برای استفاده از وسیله مناسب برای آمدن به تهران مشکل داشتند.
نظام تخصیص سهمیه به رشته های تحصیلی بر این فرض بود که فارغ التحصیلان سرانجام در رشته درسی شان کار خواهند کرد، و می توانند به دنبال کاری که علاقه دارند بروند ، در این صورت هم حکومت حق دارد
که در طول چهار سال اول آنها را برای حضور در شغلی که اراده کرده بود فرا بخواند .
زبان فرانسوی در ایران تدریس می شد اکثر دانشجویان به فرانسه می رفتند .در بدو بازگشت به دانشجویان شغلی پیشنهاد می شد .فارغ التحصیلانی که سمتی دریافت می کردند، کسب و کار خانوادگی شان را هم کنار کار دولتی انجام می دادند .به علت پارتی بازی در میان ایرانیان ،روابط خانوادگی نقش مهم تری از صلاحیت های دانشگاهی در ارتقا و انتصابات ایفا می کرد. سیاست ،حیطه دیگری بود که فارغ التحصیلان در آن فعال می شوند .در دستگاه دولت هم فارغ التحصیلان مقامات بالایی را کسب می کردند .
پزشکان مطب خصوصی ایجاد کردند با مشارکت در ایجاد بیمارستان ها ،گسترش خدمات عمومی سلامت و فراهم آوردن زیر ساخت های اولیه پزشکی مدرن به توسعه پزشکی کمک کردند .
حوزه چاپ و نشر حیطه دیگری از فعالیت فارغ التحصیلان بود ،کتاب های درسی ،کتاب های دانشگاهی در ایران منتشر می شد .
فارغ اتحصیلان روشی رو برای معرفی افکار جدید پیش گرفته بودند که از مهارت های حرفه ای آنها برجسته تر بود .
از زمانی که ایرانیان وطن خود را به قصد تحصیل در اروپا ترک کردند ،تحت تاثیر آزادی غربی قرار گرفتند .گروه کوچکی دوست داشتند افکار سیاسی جدید را در ایران وارد کنند ،و قدرت رژیم آنها را تشویق می کردند و نشست هایی را دباره دموکراتیزاسیون ایران برگزار می کردند .بیشتر این دانشجویان بعدها استاد دانشگاه تهران شدند و از استقلال دانشگاه محافظت میکردند .
گروهی هم ار مارکسیسم تاثیر گرفته بودند و مطالبه آزادی با تاکید بر مشروعیت رژیم را با هم می خواستند ،این گروه اپوزیسیون سوم علیه رژیم عمل می کردند .مخالفت با رژیم از سوی ایرانیان تحصیلکرده که طرفدار مارکسیسم بودند به جنگ جهانی اول برگشتند .در ۱۳۰۵ دانشجویان ایرانی در آلمان (( کمیته انقلابی جمهوری خواهی ایران )) را تاسیس کردند ،این کمیته تبلیغات ضد شاه را سامان داد.انتشار نشریه ستاره سرخ توسط کمونیست۱۳۰۸ ایران در آلمان تاسیس شد .حرکت کمونیستی سازمان دهی شده در اروپا،با وجود تدابیر رژیم ،به ایران نفوذ کرد .
دکتر مرتضی یزدی و دکتر محمود بهرامی و رضا راد منش که فارغ التحصیل برلین بودند و ایرج اسکندری که در دانشگاه گرونبل فرانسه حقوق خونده بود ،این سه نفر ،اولین گام را برای تاسیس سازمانی به نام سازمان جوانان ،که آن را برای ترویج ایدئولوژی کمونیستی به کار گرفتند .پلیس مخفی خیلی زود به فعالیت آنها مشکوک شد ۵۳ نفر از این حزب محاکمه به حبس طولانی محکوم شدند .در ۱۳۱۲ طباطبایی به ظهور چنین فعالیت های اپوزیسیونی در میان دانشحویان ایرانی در حال تحصیل در اروپا اشاره کرده بود و خواستار قطع برنامه اعزام دانشجویان به اروپا شد و تاسیس دانشگاه در ایران تاکید کرد .
دانشگاه تهران در ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ افتتاح شد دانشگاه تهران تمام شاخه های معرفت را به صورت پژوهشی در برداشت .اولین تفکری که تاسیس یک دانشگاه به سبک غربی را توصیه می کرد در دهه ۱۳۰۰ توسط صاحبنظران آموزشی نظیر سیاسی ،حکمت و صدیق مطرح شد که همگی در غرب تحصیل کرده بودند .شاه به این نتیجه رسید که وجود دانشگاه برای طرح های اصلاحی کشور لازم است .در ۱۵ خرداد ۱۳۱۰ صدیق طرح دانشگاه تهران خود را برای تیمورتاش فرستاد .او می گفت : دانشگاه باید به عنوان اولویت اول خود بکوشد که پیشوایان و روسای قوم را بسازد و در دهه دوم در پژوهش و تحقیق وارد شود .
مثل سالیان قبل تغییر در آموزش باعث تغییر در حاکمیت تغییر در سیاست می شد ،وزیر فرهنگ جدید حکمت ،در خاطراتش چنین عنوان کرد که از برنامه صدیق و ائده او برای دانشگاه جدید بی خبر است .
دانشگاه تهران نمی توانست ائده شخصی خود شاه باشد ،ولی بدون حمایت او دانشگاه در آن زمان تاسیس نمی شد .تیمورتاش و حکمت ،نام رضا شاه را به عنوان آغاز گر این خواسته می برد و مدارک هم نشان می دهد که به محض مطرح شدن این طرح ،شاه در تمام سطوح آن ،در گیر شد .
طباطبایی قانون دانشگاه را ((یکی از مهمترین قدم هایی که توسط حکومت برداشته شده)) بیان کرد .
قرار نبود پیوند با مراکز آمورشی غرب قطع شود و علی فروغی اعلام کرد که دانشجویان ایرانی همچنان باید در دانشگاه های غرب حضور پیدا کنند .
مهمترین نکته این است که دانشگاه تهران یک موسسه به کلی نو نبود : از برخی جهات تاسیس آن چیزی جز ادغام مدیریتی و آموزشی بدنه ای از پیش موجود نبود .
دانشگاه با چالش فراهم آوردن رشته های مختلف و آماده کردن زیر ساخت و به دست آوردن استقلال مواجه بود .
خاستگاه اجتماعی دانشجویان فقط آمار رسمی که از محل تولد و محل فارغ التحصیل شدن آنها بود ،و یا اینکه از خانواده معروف است یا نه .بیشتر خاستگاه اجتماعی دانشجویان را می توان از معلمان جویا شد ،و یا لباس ها و لهجه دانشجویان تشخیص داد .هیت علمی دانشگاه از افرادی تشکیل شده بود که در دانشگاههای غربی درس خونده بودند ،که در ایران الهیات ،تاریخ ،عربی ،جغرافیا ی ایران با ادبیات فارسی را تدریس می کردند .
فعالیت پژوهشی قابل توجهی در این سالها انجام نشد ،به اشکال مختلف ،دانشگاهها برخی روش های نظام آموزشی سنتی ( حوزوی ) را به ارث برده بود .
از منظر رضا شاه روشنفکران چیزی بیش از استادانی نبودند که قرار بود جایگزین متخصصان خارجی شوند با این تفاوت که باید انعطاف پذیر می بودند .
سه دوره سیاسی ، در زمان سلطنت رضاشاه می توان نام برد ،دوره ضعف ،دوره تحکیم ،دوره انقلاب سفید .
دوره به قدرت رسیدن محمدرضا شاه با چالش هایی همراه بود .اولا سقوط سلطنت رضا ،شاه این اقدامات توسط گروه هایی نخبه ای که رضا شاه آنها را سرکوب کرده بود .سست شدن کنترل در آن زمان ،زیرا محمد رضا شاه فردی بی تجربه بود .
ارتشی که او را به قدرت رسانده بود قدرتمند شده بود و حافظ مخالفین داخلی شده بود .
اقدامات اصلاحی و فرایند تدریجی سکولاریزاسیون و دخالت های حکومتی و خارجی در اقتصاد ، مخالفین جدید پیدا شد .
نیروهای مخالف توسط آیت الله خمینی رهبری می شد .برخی رهبران مخالف همچون بازرگان و طالقانی دستگیر شدند .و برخی مانند بختیار به تبعید فرستاده شدند یا اینکه در کشور ماندند ولی فعالیت آنها به تعلیق افتاد .
یکی از ابزار سیاست شاه ارتباط با عواطف مذهبی بود واز تقدس وطن حرف می زد و ماموریت خود را با واژه های مذهبی بیان می کرد ،در بیانیه انقلاب سفید در ۱۳۴۱ شاه وفاداری کامل به خدا ،شاه و میهن را تقاضا کرد .تعدادی از برنامه های انقلاب سفید به خوبی برنامه ریزی نشده بود ،و متناسب با واقعیت های ایران نبودند و کامل محقق نشدند .
از دیدگاه محمد رضا شاه آموزش ،ابزاری برای مدرنیزاسیون و جلب پشتیبانی عمومی و وحدت در حکومت سلطنت مطلقه به حساب می آمد .تربیت یا پرورش به تعلیم و آموزش ارجحیت داشت ،اما تربیت تحت سیطره رژیم باید انجام می شد .شاه هم مانند پدرش به سولات فلسفی مردم در مورد مجموعه ای از ارزش ها به شهروندان اهمیت نمی داد.
شاه به معجزه آموزش ایمان داشت و معتقد بود که آموزش کودکان باید " از آغوش مادران تا دانشگاه " ادامه داشته باشد .شاه علاقه به یکپارچه سازی آموزش و میهن پرستی داشت " آموزش ایرانیان باید تلاش های ویژه ای برای حفاظت ،تجدید و تکریم افتخارات فرهنگی ملی " انجام دهد .
بر خلاف شاه روشنفکران _ مخصوصا خط مشی گذاران حرفه ای آموزش _ هدف اصلی آموزش را خدمت به عموم مردم و اشخاص و نه دولت و وطن می دانستند ،و اختلافاتی اصلی بین دیدگاه شاه و کسانی که عهده دار آموزش بودند وجود داشت .طبقات پایین در کشورهای در حال توسعه آموزش را معجزه ای که می تواند آنها را از فقر و نا آگاهی نجات دهد می دانستند .روستاییان تنها نیاز خود را مدرسه عنوان می کردند .گروه های چادر نشین قبیله ای برای آموزش تمایلی نشان نمی دادند ،و تلاش های حکومتی هم موفقیت کمی به همراه داشت .
اکثر دیدگاهها دو وظیفه برای مدارس،که یکی شخصیت دانش آموزان که همان اصول و ارزش های اخلاقی وبیشتر مذهبی ،و دیگری آماده کردن آنها برای استخدام ، عنوان می کردند .
بیشتر کشورهای اروپای غربی در قرن نوزدهم نگاه اجباری به تحصیلات داشت .
قانون در ۶ تیر ۱۳۲۲ تصویب شد که شش سال مدارس اجباری ، رایگان است .و در طول ده سال آینده در کل کشور باید اجرا شود .
کسانی که از تخصیلات اجباری دفاع می کردند اعتقاد داشتند که تنها عامل ارتقای سعادت افراد و پیشرفت کشور است .مخالفت با قانون از طرف افراد بالای جامعه مطرح می شد .علما همیشه با آموزش مدرن مخالف بودند تا بتوانند جایگاه قدرت خود را که قبل از رضا شاه داشتند به دست آورند .دیدگاه خود شاه هم کاملا مشخص نبود گاهی از آموزش پشتیبانی می کرد و برای بهبود آموزش افراد مناطق محروم کشور قدم بر می داشت .
در مجلس هم دو تظر مخالف آموزش اجباری وجود داشت و معلوم نبود از روی صداقت می باشد و یا ابزاری غیر مستقیم برلی تخریب آن طرح بود .در عمل ،گاهی دولت تسهیلاتی آموزش اجباری بر ای منطقه ای خاص فراهم می کرد .
اجرای آموزش اجباری در همه مناطق کشور با کندی مواجه بود .
برای تشویق دختران روستایی به تحصیل، مجلس به پشتیبانی شاه در ۱۴ تیر ۱۳۴۷ قانون خدمت اجتماعی زنان را تصویب کرد که تشکیلات مشابهی برای زنان معلم ایجاد کرد . برنامه تقویتی برای کیفیت زندگی روستایی ،افزایش بهره وری ،ایجاد احساس عدالت اجتماعی بیشتر بود .علاوه بر تدریس در مدرسه دختران در سپاه دانش استخدام شدند .فعالیت فوق برنامه سپاه دانش ،معلمان کلاس های آموزش بزرگسالان و دوره هایی در مورد کشاورزی برای بزرگسالان و اقتصاد خانوار تشکیل می شد .
در طول آموزش مدرن در ایران، دبیرستان هایی که آموزش متوسطه آنها در ضعیف ترین حالت بود .آموزش ابتدایی یا آموزش عالی اکثرا با اهمال کاری انجام می شد .کاهش در سطح علمی ورودی های جدید دانشگاه سال ۱۳۴۰ دیده می شد .
همبستگی میان گسترس مدارس ابتدایی و دبیرستان و کاهش استاندارد ها دیده شد از لحاظ جغرافیایی تفاوت بین نقاط شهری و روستایی، همه نواحی تاثیر در رشد آموزش پیش از دانشگاه دیده شده ،تخصصی سازی نقص ساختار جدید بود .وزیر آموزش انتظار داشت ۴۰ درصد فارغ التحصیلان به مدارس فنی و حرفه ای وارد شوند .کشور ایران با وجود قشر بندی طبقات اجتماعی این کار را غیر ممکن می ساخت .یکی از مهم ترین اهداف نظام آموزشی در زمان رضا شاه گسترش فنی و حرفه ای بود تا بتواند نیروی انسانی ماهر برای برنامه اصلاحی کشور تربیت کند .سطح کیفی فارغ التحصیلان فنی و حرفه ای پایین باقی ماند ،آنها انگیزه پایینی برای عهده دار شدن مشاغل داشتند .صاحب نظران اقتصادی از این وضع آگاه بودند و کمبود شدید نیروی انسانی ماهر را متذکر شدند .فارغ التحصیلان فنی و حرفه ای، فکر میکردند تنها تلاشی که برای گرفتن دیپلم گرفته اند ،کافیه.
و راه طبیعی خود به خود برای ایجاد شغل ایجاد میشه . به طور کلی نظام آموزش ایران نتوانست فلسفه آموزشی مناسبی پدید آورد .
گسترش آموزش عالی در غرب از قرن نوزدهم جنگ جهانی دوم شروع شد .در کشورهای جهان سوم پیشرفت سریع نبود .در سال ۱۳۴۶ شاه انقلاب آموزشی خود را که به عنوان اصل دوازدهم انقلاب سفید بود را آغار کرد .به مدت بیشتر از یک قرن به آموزش ابتدایی و متوسطه تاکید داشت .
در طول سیزده سال از ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۳ سه دانشگاه تاسیس شد ،و کاهش سرعت به علت دانشگاه های قدیمی تر بود .دانشگاه تهران به عنوان بزرگ ترین دانشگاه و دانشگاه مادر و الگوی تمام دانشگاه ها باقی ماند و لازم بود که تمام رشته های دانشگاه دیگر را داشته باشد .نسبت پایین عرضه به تقاضا ،قبولی دانشگاه برای دانشجویان دشوار شده بود و منجر شد دانشجویان برای تحصیل به غرب بروند .اندکی دانشجو با بورسیه دولتی فرستاده می شدند و عده ای هم از پس مخارج تحصیل در دانشگاه غرب بر نمی آمدند .هماهنگ با تغییرات اقتصادی و اجتماعی برنامه ریزی رو به جلو برای آموزش برای کشور های در حال توسعه دشوار بوده است .
در این کشورها نبود اطلاعات صحیح و ارتباط میان نهادهای برنامه ریز و اجرایی مشکلاتی اساسی به وجود آورد .ایران زودتر از دیگر کشورها توسعه اقتصادی را شروع کرد ،اما برنامه ریزی آموزشی بعد از پس از تشکیل وزارت علم و آموزش عالی در سال ۲۶ مهر ۱۳۴۶ با هدف اصلاح این وضعیت اتفاق افتاده بود .رهنما برنامه ریزیها و سیاست گذاری و "نیازها ،امکانات و اهداف " در بیست سال آینده را در نظر گرفت .
وزارت نوپا ،نهادی با نام موسسه تحقیقات و برنامه ریزی علمی و آموزشی در خرداد ۱۳۴۸ تشکیل داد .مهم ترین وظیفه آن آموزش برای ساختار آموزشی نیمه مستقل ایران بود .
وزارت علوم دانشگاه ها را تشویق، به ایجاد واحد های برنامه ریزی می کرد ،در ۱۳۵۰ همه دانشگاه ها انجام دادند .عملکرد شوراها در کنار موسسات جدید آشکار شد ،و کمیته معمولا نمی توانست تناسب رشته های مطالعاتی را ارزیابی کند ،و نیازهای کشور را در برنامه هایش بگنجاند .
شاه در کتابش به عنوان ماموریت برای وطنم ،چاپ شده در ۱۳۴۰ ،اتهامات شدیدی علیه آموزش ایرانی مطرح کرد ،که به کودکان اهمال کاری یاد داده می شود ،استادان را به کم کاری وظایفشان متهم کرد .منتقدان نظام آموزشی ،استادان را منبع اصلی معایب می دانستند . دلیل شاه برای جبهه گیری علیه استادان این بود که مشکلات آموزشی را به گردن آنها بیندازد ،و بدنه تدریس که با او موافق نبودند را تضعیف کند .استادان برای جبران حقوق پایین شان مجبور بودند چند شغل را هم زمان داشته باشند ،و در نتیجه کاهش مشارکت آنها در پژوهش می شد .در اواسط ۱۳۵۰ کمتر استادی تک شغلی بود ،اکثرا در بیمارستانها و کلینیک خصوصی خود بودند ،استادان را محدود به داشتن یک شغل کردند گاهی باعث می شد دانشگاه را رها کند .
دانشگاه های جدید کشورهای در حال توسعه به تدریس بیشتر از پژوهش اهمیت می دادند ،سنت های اسلام محدودیت های چشمگیری را درباره حوزه ها و ماهیت پزوهش تحمیل می کرد .
داروالفنون میراث ،سنت ترجمه کتاب های خارجی و سنت انتشار جزوه های درسی ،هر دو علاقه ابتدایی برای آموزش علوم به زبان فارسی و نیاز استخدام استادان خارجی ،به همین منظور ایجاد شد.فقط در انقلاب آموزشی سال ۱۳۴۶ در ایران به پژوهش توجه شد .پژوهش به عنوان ضرورتی برای ارتقای استادان مطرح و تصویب شد .با وجود تاکید بر آموزش ،که تقریبا به حذف پژوهش انجامیده بود وضع تدریس هم تعریفی نداشت .بیشتر استادان دانشجویان را متهم می کردند که در درس خواندن جدی نیستند .نتیجه این عقیده روش آموزش سخنرانی در کلاس و حفظ مطالب توسط دانشجویان بود .
کنکور باعث شد که دانشجویان تمام دروس دوران دبیرستان را تکرار کنند ،و اکثرا دانشجویان دارای امتیاز بالاتر را می پذیرفتند .این روش باعث شد دانشجویان ضعیف تر جذب دپارتمان غیر مشهور شوند .
نظریه کارکردگرایان آموزش را رشد اجتماعی می دانند و تحصیلات ابتدایی و متوسطه در انگیزه های دانش آموزان و موفقیت آنها تاثیر دارد .نظریه مخالف کارکردگرایان قدرت آموزش را انکار نمی کنند .تحرکات اجتماعی در کشورهای مسلمان خاورمیانه شانس بیشتری نسبت به کشورهای جهان سوم دارد .تغییر مهمی که در خاورمیانه اتفاق افتاد این بود که آموزش علم را حق همه دانست حتی یک دانش آموز طبقه پایین تر می تواند به مدرسه برود .در اسلام و سنت اسلامی شیعه مردم با کسب دانش می توانند جایگاه اجتماعی به دست آورند .در دوران آموزش مدرن محمد رضا شاه ،تقاضای تحصیلات عالیه از طرف مردمی شدید شد که به قول زونیس دنبال کسب "رضایت و منزلت و ترفیع اجتماعی" بودند ،و آموزش باعث بالا رفتن مردم از این پلکان شد .شاه در دوران سلطنت آموزش را حق همه مردم می دانست، که هر کس علاقه به خواندن دارد باید یک صندلی خالی در دانشگاه داشته باشد .در اواخر دهه ۱۳۲۰ فراهم کردن آموزش عالی را برای دانش آموزان طبقات اجتماعی پایین و کمک مالی به آنها را وظیفه دولت می دانست . در سال ۱۳۴۰ نگرش شاه تغییر کرد ،و تنها به افرادی کمک کرد که دانشگاه را تحت انحصار طبقه خود، در آوردند .یک ژنرال ساواک اعتراف کرد که شاه قصد کمک آموزشی به طبقه پایین را داشته اما در سال ۱۳۴۰ با مخالفت و تهدید ساواک منصرف شده و تغییر را به تاخیر انداخته است . در این دوران به گفته زونیس آموزش باعث افزایش شکاف اجتماعی واز بین رفتن تحرک اجتماعی شد .در سال ۱۹۱۷ با اعلام انقلاب آموزشی ،شاه مسیر را تغییر داد زیرا احساس قدرت می کرد و از تهدیدها نمی ترسید و تهدید فرصتی شد برای ، تضمین حمایت خانواده های فقیر از رژیم شاه بود . در انقلاب سفید افراد علاقمند به ارتقای منزلت خود بودند .برای دارندگان مدرک دکترا یا مهندسی پرستیژ خاصی داده می شد .فکر می کردند چون مدرک دکترا دارند در مواردی هم که تخصص آنها نیست می توانند مقامی کسب کنند .خانواده اهمیت فراوانی برای تحصیل فرزندانشان در دانشگاه می دادند .طبقات پایین هم راه اصلی برای رسیدن به قدرت و دولت ، را آموزش عالی می دانستند .در ۱۳۴۶ دانشجویان فوق دیپلم دانشگاه پلی تکنیک تقاضا کردند مدرک لیسانس به آنها داده شود .زیرا خانواده ها مدرک آنها را به عنوان مدرک دانشگاهی به رسمیت نمی شناختند .
در انقلاب آموزشی رهنما ،به جای لغو شهریه ،تسهیلات مالی به دانشجویان بی بضاعت را عنوان کرد .در سال ۱۳۴۸ وزارت علوم امکانات و تسهیلات مالی به نیازمندان تصویب شد .و در ۱۳۴۸ دانشجویان وام و سایر کمک ها را دریافت کردند .در ۱۳۴۵ در دانشگاه پهلوی ۳۸۰۰ اتاق خوابگاهی برای تعداد ۴۷۱۹ نفر موجود بود .
گام مهم برای دانشجویان طبقات پایین ایجاد کلاس شبانه در دانشگاه بود .
گام مهم بعدی در سال ۱۳۵۳که آموزش دانشگاهی را رایگان اعلام کردند و در ۳۰ تیر ۱۳۵۳ رسمی شد .بند هفت و هشت قانون ،دانشجویان برای شهریه از حمایت دولت برخوردار هستند .مزیت که برای شاه و دولت داشت ،قولی بود که شاه برای حمایت خانواده های طبقه پایین داده بود و استخدام فارغ التحصیلان در هر منطقه و در هر حوزه کاری بود ؛ از لحاظ سیاسی فارغ التحصیلان به حسن نیت حکومت اعتماد می کردند .کار اجباری سوالی در ذهن آنها ایجاد کرده بود ،باعث ایجاد نارضایتی بین دانش آموزان دبیرستان ها ،دانشجویان دانشگاه و خانواده آنها شد .دلیل دیگر نارضایتی تغییر در اولیت مردم در استخدام دولتی بود ،و دولت این مقدار نارضایتی را نمی توانست جواب گو باشد .دانشجویان از اجبار رفتن به شهرستان برای شغل می ترسیدند .در سال ۱۳۵۵ کسانی که برای تدریس معرفی شده بودند نصف فارغ التحصیلان بودند .
صدیقی جامعه شناس معروف گفته که در دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ خاستگاه اجتماعی دانشجویان به طور کلی تغییر کرد ،در اوایل این دوره دانشجویان از طبقه بالا بودند و بعد از انقلاب سفید دانشجویان طبقات پایین در دانشگاه پذیرفته شدند . لهجه زن ها نشان می داد که از مهاجران نسل اول شهرستان ها هستند ،وزنانی که لباس گران قیمت می پوشیدند و حرف زدن آنها نشان می داد که از طبقه بالا و ثروتمند هستند .تفاوت در میان دانشگاه ها هم بود .دانشگاه های آریا مهر و ملی عمدا پذیرای طبقه بالا بودند ،دانشجویان مشهد و اصفهان بیشتر از طبقه پایین بودند ،حتی استادان فارغ التحصیل دانشگاه های آمریکایی متفاوت با استادان دیگر دانشگاه ها رفتار می کردند .
پژوهش تجربی روی گروه های نخبه از اواسط ۱۳۴۰ با مطالعه کشور ترکیه به صورت مجموعه ای از مطالعات موردی شروع شد .افرادی که با کرسی های قدرت ارتباط نزدیکی خواهند داشت .
مطالعات مربوط به رهبران الجزایر ،حزب حاکم در مصر و وزرای کابینه در عراق بود .مدرنیزاسیون تغییرات عمیقی در ساختار سیاسی خاور میانه داشته،و قدرت سنتی را از بین برده است .آموزش باعث ایجاد تغییرات ناگهانی ،و فرصت های جدید برای ارتقای اجتماعی و
ای نقش جدید ،برای مبارزات سیاسی نو و جانشبن کردن نظام سیاسی _ مدنی جدید شد .
زونیس بیان می کند "تحصیلات رسمی نه تنها نشانی بود که مشتاقان جوان را در زمره نخبگان سیاسی در آورد ،بلکه به شرط ضروری آن مبدل شده بود .این نخبگان نوادگان طبقات حاکم قبلی بودند که با آموزش مدرن جایگاه خود را تقویت کرده بودند .
ویژگی نخبگان خاور میانه این است که از بی سوادان متمایز شده اند .یکی از ابزارهای پیگیری خصوصیات تحصیلی نخبگان سیاسی ،اجتماعی و حکومتی در ایران تحلیل کتاب مرجع چه کسی در ایران چه کسی است .در این کتاب فهرستی از اعضای سلطنتی ،کابینه وزرا ،بیشتر اعضای پارلمان ،چهره های برجسته حکومتی ،تجار ،روشنفکران ،محققان ،هنرمندان و دیگر افراد تهیه شده است .تحصیل افرادی در فهرست این کتاب معرفی شده بودند ،واژه فارغ التحصیل شامل فوق دیپلم ،درس خواندگان آکادمی جنگ و هر دانشجویی که از دانشگاه خارج مدرک گرفته بود بدون توجه به اینکه آیا در ایران مدرک تحصیلی دارد یا نه ،حتی اگر مدرک دکترا گرفته بود .
جالب تر زمینه تحصیلی وزرای کابینه ،که جز گروه ممتاز و برگزیده ،بودند .وزرای دارای تحصیلات سنتی زودتر از وزرای تحصیلات مدرن حذف می شدند .شرط صلاحیت تحصیلی به طور رسمی برای ارتقا در مقرارات ۱۳۵۲ ذکر شده که متقاضیان با مدرک کمتر از دوازده کلاس می توانند بعد از چهار سال تا رده پنجم و نه بالاتر سوم مدیریتی وارد شوند .کسانی که دیپلم داشتند از رده چهارم خدمت را شروع می کردند و بعد از بیست سال تا رده هفتم ارتقا پیدا می کردند ،کسانی که فوق دیپلم داشتند از رده پنجم شروع می کردند و بعد از بیست و دو سال تا رده نهم پیشرفت می کردند ،آنهایی که مدرک کارشناسی داشتند از رده هفتم شروع می کردند و بعد از هیجده سال می توانستند به رده دوازدهم برسند ،که بالاترین مقام بود منصوب شوند .
دارندگان مدرک کارشناسی ارشد هم از رده هفتم شروع می کردند وبعد از چهار سال می توانستند به رده دهم برسند .دارندگان مدرک دکترا هم از رده هشتم شروع می کردند اما می توانستند بعد از پانزده سال به بالاترین سطح مدیریت دولتی برسند .رده شروع کار دولتی برای فارغ التحصیلان دانشگاه مساوی بالاترین مرتبه ای بود که افراد فاقد آموزش عالی امکان دستیابی به آن را داشتند .شاه تا حدی برای جایگزین کردن افراد با نخبگان سنتی با نخبگان مدرن موفق بود ، تحصیلات خطی میان نخبگان و انبوه مردم می کشید . تمام گروه های نخبه سیاسی ،دولتی ،نظامی به خاطر تحصیلات مدرن شان از مردم متمایز شدند .پشتیبان آنها شاه بود و هیچ تاثیری بر مردم نداشتند، و این زمانی مشخص شد که شاه نیاز به کمک داشت و آنها برای کمک به شاه ناتوان بودند ،و معلوم شد که علمایی نسبت به نخبگان مدرن نفوذ بیشتری در مردم دارند ،عمده مردمی که در برابر سکولاریزاسیون مقاومت کرده بودند وفادار خود را نسبت به ارزش های دینی و نمایندگان آن روحانیون حفظ کرده بودند ،تعداد زیادی که تحصیلات مدرن داشتند به دلایلی از شاه ناراضی بودند همسو با مخالفین شدند .از آنجایی که نخبگان جدید از واقعیت های جامعه دور شده بودند نتوانستند از قدرت روحانیون برای دستیابی به رهبری قبلی شان جلوگیری کنند .
قرن نوزدهم و بیستم آزادی دانشگاهی و موسسات آموزش مدرن نفی می شد ،آزادی دانشگاهی بخشی از آزادی تفکر و آزادی سخنرانی بود ،اجتهاد آزادی برای دانشگاه به همراه داشت ولی روحانیون هنوز آموزش مدرن را نفی می کردند .هرگاه شاه ضعیف می شد دانشگاه ها آزادی بیشتری به دست می آوردند .
بیشتر استخدام ها برای روابط شخصی صورت می گرفت و داشتن صلاحیت دانشگاهی دخیل نبود .در ایران شکاف بزرگ میان دانشگاهیان و کارمندان دولت،از لحاظ تحصیلات وجود داشت .دانشگاهیان با هم خصومت داشتند .وزیر فرهنگ سمت ریاست دانشگاه تهران را بر عهده داشت ،گاهی برخی استادان را برای صحبت درباره امور دانشگاه جمع می کرد ولی در این جلسات هیچ تصمیمی گرفته نمی شد .تنها وزیر به نکاتی اشاره می کرد و همین نکات ،تصمیمات شورا به حساب می آمد .حکمت هم رئیس دانشگاه و وزیر فرهنگ،به همین علت بی ثباتی بسیاری را برای تغییر وزیر برای دانشگاه به همراه داشت .در (۱۳۱۳ و ۱۳۲۰ ) تنها یک بار وزیر فرهنگ ،رئیس دانشگاه تهران تغییر کرد ،در هفده ماه اول سلطنت رضاشاه ،چهار بار رئیس مختلف عوض شد .آثار مکتوبی که بلافاصله بعد از کناره گیری شاه منتشر شد ،نارضایتی دانشگاهیان از فقدان آزادی در دانشگاه و جامعه بود .
با استعفای رضاشاه تمام محدودیت ها بر داشته شد .تقاضاهایی برای استقلال دانشگاهیان مطرح شد ، و گام هایی برای خودمختاری و استقرار آن بر پایه های استوار (۱۳۲۱) دانشگاهیان به تعویق افتاد .
اولین جلسه شورای دانشگاه در ۲۲ آذر ۱۳۲۱ برگزار شد ،آیین نامه ای برای انتخاب رئیس دانشگاه تصویب شد، در ۱۲ دی ۱۳۲۱،سیاسی به عنوان رئیس انتخاب شد .
استادان دانشگاه انتظار داشتند که سیاسی بتواند از نفوذ خود در سلطنت استفاده کند، و دوره سیاسی به بالاترین حد آزادی دانشگاه رسید،گروه متحدی در دانشگاه به وجود آمد که از هر فرمان دیکته شده ای سرپیچی می کردند . در سال ۱۳۳۰ دانشجویان فعالانه با شاه مخالفت میکردند ،و شاه هم کنترلش را بر مراکز آموزش عالی بیشتر کرد .هر چقدر شاه از لحاظ سیاسی قوی تر می شد ،بیشتر بر دانشگاه تسلط پیدا می کرد،و برای مهار دانشگاه یک راه که جلوگیری از دانشگاه جدید و یا گسترش دانشجویی بود .
آنهایی که به سمپ چپ گرایش داشتند حذف می شدند .افرادی که در جمع لیبرال های پایتخت بودند شانس بهتری داشتند و شاه دوباره اجازه استخدام آنها را داد زیرا برای شاه مشکلی ایجاد نمی کردند .ماموران سعی می کردند این استادان از جایگاه شان برای گسترش نظرات شاه استفاده کنند و به سیاست آسیبی وارد نکنند .
فعالیت سازمان امنیت نتوانست جلوی اعتراضات دانشجویان در ۱۳۴۰ را بگیرد .
دانشگاه جدید در زمان انقلاب سفید،با اعلام انقلاب آموزشی به اوج خود رسید .
استقلال موسسات آموزش عالی و نظارت حکومت ،توصیفی از دوگانگی سخنرانی اولبن وزیر علوم ،رهنما ،در کنفرانس رامسر در اردیبهشت ۱۳۴۷ بود.فراهم سازی کارآمد انقلاب آموزشی اقتضا دارد ،"وظایف قانونی خود در نظارت بر موسسات عالی آموزشی و پژوهشی به انجام رساند .(بند هشتم ).وزارت علوم باید در "تدریس و تحقیق " نظارت کند و این نظارت نباید به امور " مالی و اداری " محدود بماند (بند ۲۳)
مخرب تر ین اقدامات رسمی ،مداخلات غیر رسمی از سوی نهادهای امنیتی بود .دانشجویان و کارکنان احساس می کردند که به دقت و دائم زیر نظرند و بیان دیدگاهی که مخالف سیاست های دولتی باشد علیه آنها به کار خواهد رفت .
بازرسی شدید در ورودی های دانشگاه توسط کارکنان امنیتی انجام میگرفت و فقط استادانی که اجازه نامه رسمی داشتند اجازه وارد شدن داده می شد .این بازرسی ها برای جلوگیری از قاچاق اسلحه و مطالب تبلیغاتی بود .عکس شاه در کلاس و بوفه ها نصب شده بود و مجسمه شاه در فضای بازی دیده می شد در ۲ بهمن ۱۳۴۰ آشوب دانشجویان ،اختشاش در کلاس درس ،بوفه ،و آسیب رساندن به اموال دانشگاه شکل گرفت و ساواک همواره مشغول پاییدن استادان و دانشجویان بود ،برخی دانشجویان به "دلایل ایدئولوژیک "با ساواک همکاری می کردند و چندین خبر چین در دانشگاه وجود داشت .
کتابهایی که تملقی نسبت به شاه نداشتند در کتاب خانه ها پیدا نمی شد مثلا کتاب آیت الله خمینی در جایی پیدا نمی شد .تنها کتاب های دینی در امان بود و در ۱۳۵۰ تعداد زیادی از این کتاب ها در بازار آماده فروش بود .به علت جلوگیری از تکثیر و انتشار مطالب تبلیغاتی دستگاه کتبی در دانشگاه باید توسط یک مسئول ناظر باشد ،و برای عموم آزاد نبود ،
از استادان انتظار می رفت که به معرفی دستاوردهای رژیم ،سخنرانی و فعالیت غیر وکلاسی بپردازند .
دولت قصد ایجاد اتحادیه دانشجویی داشت ،مشارکت دانشجویان درباره تصمیم گیری درباره مسائل ،وزیر به طور شفاف بیان کرد که " هنوز وقت این کار نرسیده است "
قیام های انقلابی باعث آزاد شدن فضا از طرف شاه شد ،در سال ۱۳۵۶ تظاهرات دانشجویی و جمعیت حاضر بیشتر شد .اولین شورش سال تحصیلی در ۱۷ مهر ماه رخ داد .اتوبوس های دانشگاه را آتش زدند و در ماه بعد که شاه گردش سیاسی رفته بود بیشتر شد ،اکثر مراکز آموزش عالی بسته شد ،نیروهای امنیتی محدودیت غیر معمول ایجاد کردند و بر خلاف گذشته رسانه ها تبلیغات دانشجویان را پوشش دادند .واکنش دولت در شهریور سال ۱۳۵۷ به مجلس ارائه شد ،و انتخاب رئیس دانشگاه را حق هیت امنا دانست .و شورای دانشگاه را مسئول امور داخلی خود دانست .استادان این قانون را مانع استقلال خود می دانستند .بیشتر استادان خواستار احیای شرایط دوران رباست سیاسی بر دانشگاه تهران را در تمام دانشگاه ها داشتند .در ۱۳۵۷ دانشگاه ها آزادی نا محدودی کسب کردند .زیرا قدرت شاه در حال فروپاشی بود ،دیگر تصویب قانون تاثیری نداشت .
نتیجه گیری
آموزش در ایران مانند سایر کشورها اهمیت زیادی داشت ،بیشترین تفاوت در ماهیت آموزشی و اختلاف نظر بین صاحبنظران آموزشی بود . آموزش مدرن در ایران دشواری هایی داشت .با اینکه آموزش مدرن از غرب الگو برداری کرد اما در تاریخ ایران باید تحلیل کرد .در واقع آموزش ابتدایی و متوسطه و مقاطع بالاتر به زمان انقلاب سفید باز می گردد.نهادهای دینی به سرعت تسلط خود نسبت به آموزش سنتی از دست دادند .انقلاب اسلامی تغییرات زیادی در سبک آموزشی ایجاد کرد .تلاش برای برخورداری از تحصیل برای شهرها،روستاها،مناطق ثروتمند و محروم در داخل شهرها به شکست انجامید .فقدان ابزارهای کمک آموزشی نتوانست توقعات را به اندازه لازم بر آورده کند .غربی کردن آموزش در زمان پهلوی به میزان زیادی با آموزش عالی توسط فارغ التحصیلان جوان دانشگاه های غربی به تحقق رسید ،و جلال آل احمد آن را "غرب زدگی" نامید .
آموزش تاثیر زیادی در وضع زنان داشت و پذیرش مسئولیت در حوزه های پزشکی ،امور دولتی ،سیاست را به دست آوردند .
آثار مخرب فرهنگی ،ترویج نوکری غرب بود،وشکست نظام آموزشی در ایجاد توسعه سریع تر اقتصادی و شکست در کاهش فاصله طبقاتی بود . نارضایتی هایی که درمدارس و دانشگاه ها ایجاد شده بود مشخص کرد که آنها هیچ وفاداری به شاه ندارند وتعلق عمومی به اسلام و قدرت مردان دینی کاهش پیدا نکرده بود . امام خمینی و یارانش قصد داشتند آموزش سنتی و آموزش غربی ،باهم تمایزی داشته باشند ،ولی دلیلی ندارد که فکر کنیم ایجاد این تمایز امروزه امکان پذیر است .
منبع
مناشری ،دیوید (۱۳۹۶).نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن ،مترجمان محمد حس ین بادامچی ،عرفان مصلح ،تهران :حکمت سینا